خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
هوای کویِ تو از سر نمی رو ما را
غریب را دل سرگشته با وطن باشد